کافه شلوغ | ||
|
دستانم را رها نکن. دستانی را که در اوج تنهایی هایم، زانوی غم به آغوش می کشید.. به چشمانم زل نزن. وقتی چشمانم و چشمانت خیسند. تا غم دوریمان را بشویند. چه تلخ است، لبخند روی لبانت وقتی دلدار ام می دهی. نمی خواهم. آرامم نکن. وقتی با اشک روی صورتت، با حال زار چشمانت، وقتی صدایت می لرزد، وقتی دست و پایت می لرزد، باز نگران منی. نکن... فقط رهایم نکن. نظرات شما عزیزان: |
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |